غزل 1
چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۰۷ ب.ظ
به دور از من کجا؟ بی من چرایی؟
کجایی تو، کجایی تو ،کجایی؟
نخفته است دیده ام تا به سپیده
که تا شاید شبی از در درآیی
تو آیی هر نظر در پیش چشمم
نمیخواهم ز تو وهم و خیالی
بپرس از من که نه، حال دلم را
ندارد یک دمی تاب جدایی
اگر داری ز من اندوه بسیار
نکرده است این دلم بر تو جفایی
سزای دل دل, شوریده ی من
نباشد روز و شب آه و فغانی
بیا ای جان به بالین چون بترسم
امانم را برد چشم انتظاری
۹۵/۱۲/۰۴